و اما ...
سلام گلکم خوبی مامانی؟ امروز بالاخره اسباب کشی کردیم البته قراره کم کم خونه رو آماده کنیم و بعد بریم توش. ساعت 7 صبح من و بابا و شوهرخاله رفتیم خونه قبلیمون تا چک نهایی کنیم. ساعت 7:40 هم کامیون اومد. بار زدن حدود یک ساعت طول کشید و بعد رفتیم به سمت خونه ی جدید. هوا هم که خیییییییییییییییییلی سرد بود و من رسما یخ زدم تخلیه بار هم حدود یک ساعت طول کشید و بالاخره تموم شد و از اونجایی که بابایی مرخصی ساعتی گرفته بود سریع من و شوهرخاله رو رسوند خونه ی مامان جون مرضیه و خودش رفت تا ظهر. بعد از ناهار هم مامان جون خدیجه از جهرم زنگ زد و گفت خاله نرگس (خاله ی بابایی) رو الان بردن ات...